English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 282 (4349 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
abode U اشاره کردن
abodes U اشاره کردن
motion U اشاره کردن
motioned U اشاره کردن
motioning U اشاره کردن
motions U اشاره کردن
beckon U اشاره کردن
beckoned U اشاره کردن
beckoning U اشاره کردن
beckons U اشاره کردن
mention U اشاره کردن
mentioning U اشاره کردن
mentions U اشاره کردن
nudge U اشاره کردن
nudged U اشاره کردن
nudges U اشاره کردن
nudging U اشاره کردن
hint U اشاره کردن
hinted U اشاره کردن
hints U اشاره کردن
point U اشاره کردن
allude U اشاره کردن
alluded U اشاره کردن
alludes U اشاره کردن
alluding U اشاره کردن
to make a motion U اشاره کردن
to throw out U اشاره کردن
tuch U اشاره کردن
to touch on U اشاره کردن
to touch upon U اشاره کردن
to bring up U اشاره کردن
to raise U اشاره کردن
to smack of something <idiom> U اشاره کردن [اصطلاح مجازی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cue U : اشاره کردن راهنمایی کردن
cues U : اشاره کردن راهنمایی کردن
refer U اشاره کردن نشان کردن
referred U اشاره کردن نشان کردن
refers U اشاره کردن نشان کردن
glance U اشاره کردن ورد شدن برق زدن خراشیدن
glanced U اشاره کردن ورد شدن برق زدن خراشیدن
glances U اشاره کردن ورد شدن برق زدن خراشیدن
implies U اشاره داشتن بر اشاره کردن
imply U اشاره داشتن بر اشاره کردن
implying U اشاره داشتن بر اشاره کردن
wink U باچشم اشاره کردن
winked U باچشم اشاره کردن
winking U باچشم اشاره کردن
winks U باچشم اشاره کردن
infer U اشاره کردن بر
inferred U اشاره کردن بر
inferring U اشاره کردن بر
infers U اشاره کردن بر
suggest U اشاره کردن بر
suggested U اشاره کردن بر
suggesting U اشاره کردن بر
suggests U اشاره کردن بر
indicate U نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicated U نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicates U نمایان ساختن اشاره کردن بر
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
insinuate U داخل کردن اشاره کردن
insinuated U داخل کردن اشاره کردن
insinuates U داخل کردن اشاره کردن
chain U متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
chains U متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
pinpoint U با دقت اشاره کردن به
pinpointed U با دقت اشاره کردن به
pinpointing U با دقت اشاره کردن به
pinpoints U با دقت اشاره کردن به
innuendo U اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendoes U اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendos U اشاره تلویحا اشاره کردن
connote U اشاره ضمنی کردن
defect skipping U روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
pull down menu U فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
to bechon to a person to come U اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
To cry wolf . U آی گرگ آی گرگ کردن ( اشاره بداستان چوپان دروغگه )
to point to something U به چیزی اشاره کردن
Other Matches
circular U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
gestured U اشاره
gesture U اشاره
warning U اشاره
manifesting U اشاره
pointers U اشاره گر
manifests U اشاره
action U اشاره
manifested U اشاره
manifest U اشاره
slur U اشاره
slurs U اشاره
warnings U اشاره
intimations U اشاره
pointer U اشاره گر
in reference to U با اشاره به
intimation U اشاره
slurred U اشاره
mention U اشاره
inking U اشاره
prompting U اشاره
gesturing U اشاره
insinuative U اشاره
tip U اشاره
promptings U اشاره
nutation U اشاره با سر
slurring U اشاره
actions U اشاره
beck U اشاره
mentioning U اشاره
symbol U اشاره
mentions U اشاره
with reference to U با اشاره به
indication U اشاره
inkling U اشاره
allusion U اشاره
beckoning U اشاره
beckons U اشاره
hints U اشاره
cell pointer U اشاره گر سل
suggestions U اشاره
referrals U اشاره
hinted U اشاره
implication U اشاره
hint U اشاره
referral U اشاره
allusions U اشاره
beckoned U اشاره
insinuation U اشاره
beckon U اشاره
references U اشاره
suggestion U اشاره
reference U اشاره
implications U اشاره
sign language U مکالمه با اشاره
sign language U زبان اشاره
demonstrative U اسم اشاره
cheep U اشاره مختصر
demonstrative U صفت اشاره
gesticulations U اشاره با سر و دست
sign languages U مکالمه با اشاره
sp U اشاره گرپشته
suggestive U اشاره کننده
flag wagging U اشاره باپرچم
hand gesture U اشاره دست
short notice U باکوچکترین اشاره
symbol U رمز اشاره
gest U قیافه اشاره
gesticulation U اشاره با سر و دست
cheep U اشاره مختصرکردن به
pointing device U دستگاه اشاره گر
insinuatingly U اشاره کنان
insinuated U به اشاره فهماندن
record printer U اشاره گر رکورد
suggestible U اشاره کردنی
indicatively U بطور اشاره
allusive U اشاره کننده
indicant U اشاره نما
as previously mentioned <adv.> U همانطور که اشاره شد
that U اشاره بدور
as already mentioned <adv.> U همانطور که اشاره شد
sign languages U زبان اشاره
ensign U اشاره دسته
insinuates U به اشاره فهماندن
ensigns U اشاره دسته
insinuate U به اشاره فهماندن
signalled U با اشاره رساندن
signaled U با اشاره رساندن
eyewink U اشاره با چشم
signal U با اشاره رساندن
stack pointer U اشاره گر پشته
modally U با اشاره بوجه
d. adjective U صفت اشاره
d. pronoun U ضمیر اشاره
signaller U اشاره کننده
geste U قیافه اشاره
adumbrative U اشاره کننده
pointer chasing U تعقیب اشاره گرها
he aimed it at me U اشاره اش بمن بود
to make a gesture of apology U با اشاره معذرت خواستن
contra indicate U اشاره برخلاف داشتن
impilcative U اشاره کننده رساننده
pointer chain U زنجیر اشاره گرها
he gave me a sign to go U اشاره کرد که بروم
byword U اشاره یانگاه مختصر
bywords U اشاره یانگاه مختصر
symbol U رمز اشاره شاخص
as already mentioned <adv.> U همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned <adv.> U همانطور که قبلا اشاره شد
connotative U اشاره ضمنی کننده
he was signalled to go U باو اشاره شد که برود
implicit U اشاره شده مفهوم
expressive U حاکی اشاره کننده
he was motioned to go U باو اشاره شد که برود
insinuative U اشاره کننده خود جا کن
above noted U بالا اشاره شده
insinuator U چاپلوس اشاره کننده
gesticulator U اشاره کننده با سر و دست
poniter U عقربک اشاره کننده
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
gesticulative U وابسته به اشاره با سرو دست
indicative U خبر دهنده اشاره کننده
stacked U محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
undemonstrative U فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
stacks U محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
to tip one the wink U با اشاره چشم چیزی رابکسی رساندن
stack U محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
determinative U اسم اشارهء صفت یا ضمیر اشاره
determiners U مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
biased U داده یا رکوردی که به انتها اشاره میکند
determiner U مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
i waved him nearer U با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
With a long face . U با لب ؟ لوچه آویزان ( اشاره به ناکامی وعدم موفقیت )
ring U لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
freddie U اشاره به ایستگاه یا یکان کنترل کننده در درگیریهای هوایی
pointer U اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
indegree U تعداد لبههای جهت دار که به سمت یک گره اشاره میکند
pointers U اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
cue U اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cues U اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
nil pointer U اشاره گری که برای بیان انتهای یک لیست پیوندی بکارمی رود
k U به هنگام اشاره به فرفیت با مسامحه می توان معادل 4201 دهدهی دانست
bubble help U خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
Gezellig <adj.> U دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
absolute address U مرجع صفحه گسترده که همیشه به یک خانه اشاره میکند حتی اگر به محل دیگر کپی شود
processor bound U اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
bourgeois <adj.> U از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
yalta conference U م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
forward pointer U اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
threads U ساختاری که در آن هر گره اشاره گری به گره دیگر دارد
thread U ساختاری که در آن هر گره اشاره گری به گره دیگر دارد
As stated above. U همانطور که دربالاآمده است ( اشاره شده است )
hottest U کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
hotter U کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
hot U کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
addressing U روش آدرس دهی به داده که در آن اولین دستورالعمل به آدرس اشاره میکند که حاوی آدرس دوم است
indirect U روش آدرس دهی داده که اولین دستور به آدرس اشاره میکند که حاوی آدرس دوم است
sets of bill U نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
designative U اشاره کننده تعیین کننده
gesticulant U اشاره کننده وحرکت کننده
with reference to letter no U با اشاره بنامه شماره ....عطف بنامه .......نسبت بنامه ......
referring to your letter of U با اشاره بنامه .......عطف بنامه ....... راجع بنامه .......
hands of Fatima U طرح دستان فاطمه [نوعی فرش محرابی که در آن دو نگاره کف دست استفاده می شود و جلوه ای از حالت سجود یک مسلمان و اشاره به اصول دین را نشان می دهد. این طرح بیشتر مربوط به قفقاز و شرق ترکیه بوده است.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1ترجمه ی stirling numberبه انگلیسی؟
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com